أجملوا في طلب الدنيا فإن كلا ميسر لما خلق له . در طلب دنيا معتدل باشيد و حرص نزنيد ، زيرا به هر كس هر چه قسمت اوست مي رسد .
سخنان دانشمندان مغرب زمین درباره حضرت محمد (ص)
  نگارش شده در تاریخ:یک شنبه 19 دی 1391برچسب:گوته",", 7:53  

 

الف) گوته (شاعر و متفکر آلمانی)

محمد(ص) به عنوان انسانی خارقالعاده، در کتابش قرآن، میراثی جاودانه از خود به جای گذاشته است. ارزشمندترین گوشه قلبم، مسخر تصویری است از بهشتی که محمد(ص) در کتابش قرآن، نوید برخورداری از آن را داده است.
 
ب ) توماس کارلایل (فیلسوف معروف انگلیسی)

محمد(ص)در عربستان از همان کودکی به عنوان شخصیتی امین و صادق، مهربان و خوشرو ، خوش صبحت، سخی و بلند نظر، با ملاحظه و فروتن شناخته می‌شد. وی می‌افزاید: محمد(ص) انسانی بود حقیقتجو و وفادار. کسی که در رفتار و گفتار واندیشههایش جانب صداقت را رعایت می‌کرد. این فرزند رئوف و دریا دل کویر نسبتا کم حرف بود. هنگامی که چیزی برای گفتن نبود خاموش می‌ماند، لیکن به هنگام سخن گفتن، سخنانش بجا عاقلانه و سرشار از صمیمیت بود.

او می‌گوید: اینها تنها مشتی هتاکی و ناسزاگویی از سوی غرب است که چنین نابهنجاریهای رفتاری را به محمد(ص) نسبت می‌دهند.

کارلایل به مخاطبان خود این نکته را خاطر نشان می‌کند که از آغاز تا پایان حیات هیچگونه تناقضی در رفتار محمد(ص) مشاهده نمیشود. محمد(ص) در سراسر عمر خود علیه خشونت، بی بند و باری، خود کامگی، جاه طلبی و بی عدالتی جنگیده بود. محمد(ص) قوانین مدنی و اخلاقی را عرضه کرد تا وحشیگری و ددمنشی را بر اندازد و بی قانونی و هرج و مرج را با نظم و تمدن جایگزین سازد. کتابش قرآن بر خلاف اعتقادات رایج در اروپا، اصول ضد اخلاقی و بی بند و باری را آموزش نمیداد بلکه در حقیقت یک زندگی فوقالعاده کنترل شده، منظم و اخلاقی را که مطابق با خواست خدا بود، جزء وظایف و تکالیف دینی و انسانی مسلمانان می‌دانست

ج )  کنت دوبولنویلیه

وی در اثر خود تحت عنوان «زندگی محمد(ص)» که در سال 1782 منتشر شد می‌گوید:
اسلام دینی فطری، اصیل، ساده و منطقی است. همچنین ایشان به تمجید پیامبر پرداخته و محمد(ص) را به عنوان قانونگذاری روشنفکر و خردمند معرفی میکند که صداقت و خلوص نیت وی در سادگی و صراحت دینش متجلی بود. او معتقد است که دو دیدگاه مسیحی نادرست وجود دارد: اول اینکه دین محمد(ص) بر اساس رجوع به عقل سلیم اروپایی مردود شناخته شده است در حالی که نظامی منطقیتر و عقلانیتر و قابل قبولتر از دین او از لحاظ عقل و خرد وجود ندارد. دوم اینکه محمد(ص) فردی غیر عادی و بدون تمدن بوده است. کنت بر این نکته اصرار دارد که محمد(ص) مردی بود نکته سنج و مردمدار که محسنات، ثبات قدم، شجاعت و بصیرت را دارا بود. کنت از قوانین و آداب و رسوم و سنن مسلمانان دفاع می‌کند و آنها را به عنوان آداب و رسومی خردمندانه و روشن و قابل فهم معرفی می‌کند.

د) آر وی سی بادل

او از جمله محققانی است که سالها در بیابان در میان اعراب زیست تا بتواند احساسات و افکاری را که می‌توانست شخصیت محمد(ص) را تحت تاثیر قرار دهد، در خاطر متصور و مجسم نماید. می‌گوید: آیا تمسخرهای ضد مسلمانان اروپایی بر عکس به خودشان بر نمیگردد؟ باید از خود پرسید چطور یک فرد ناسالم می‌تواند آیینی از خود به جای بگذارد که پس از مرگ وی اینچنین بالندگی و بسط و توسعه یابد؟ امروز شمار هواداران دین اسلام هر ساله ربع میلیون افزایش می‌یابد.

ه)  امیل درمینگهام، تاریخ نویس و خاورشناس فرانسوی

امروز کسی قدرت آن را ندارد که در اخلاص محمد(ص) شک و تردید کند؛ زیرا زندگی او بزرگترین دلیل بر اعتقاد او به پیامبریاش بود. رسالتی که در راه آن تمام زحمات را شجاعانه تحمل کرد و با آن همه عظمت و استعداد سرشار و بصیرت و تسلط بر نفس و اراده قوی و حسن تدبیر که داشت هرگز کسی به خود اجازه نمیداد چنین انسانی که به او وحی می‌شود و از مواهب خاصی برخوردار بود را جزء جنزدگان بداند. آنان که این مرض را به او نسبت می‌دهند بسیار در غفلت و خیالند. زیرا زندگی محمد(ص) قبل از بعثت زندگی موزون و منظمی بود همانگونه که بعد از آن چنین بود.

و) جان دیون پورت دانشمند انگلیسی

بارها گفتهاند محمد (ص) غش کرده است! این از گفتههای بیاساس و نابهنجار یونانی است که خواستهاند به وسیله تهمت تاثیر عوارض این بیماری، پیام آور عقاید نوین را لکهدار ساخته و خصوصیات اخلاقی او را مورد نفرت و انزجار جهان مسیحیت قرار دهند.[8] ما می‌پرسیم: آیا ممکن است باور کنیم مردی که چنان اصلاحات بزرگ و پایداری را پدید آورد و مردمی را که قرنها در منجلاب بتپرستی غوطهور شده بودند و کودکان خود را می‌کشتند نجات داد، فریب کار بود یا تمام دوران زندگی او مقرون به نفاق بود؟هرگز.
 
منبع:کتاب سخنان بزرگان

<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|
«گوشه ای از اخلاقیات رسول اکرم(ص)»
  نگارش شده در تاریخ:یک شنبه 18 دی 1391برچسب:مسواک","هدیه","بشاش","لباس","انگشتر","سفید","اهل بیت","نوع نشستن",", 13:22  

  از پیامبر اکرم(ص) کرامات زیادی مشاهده می گردیده است که در این پست مختصری از آن را برای شما دوستان نقل می کنیم.

او در خواب مثل بیداری آنچه در اطرافش اتّفاق می افتاد درک می کرد.

او همانگونه که از پیش رو می دید از پشت سر هم می دید.

او وقتی در آفتاب راه می رفت سایه نداشت.

او در شب تاریک مثل ماه می درخشید.

او وقتی در شب دست به دعا بر می داشت از نور دستانش اطراف روشن می شد.

او وقتی از کوچه و یا خیابانی عبور می کرد تا مدتی آن کوچه و آن خیابان معطر بود.

بدن مبارکش،عرق نازنینش به قدر معطر بود که هیچ عطری به پای آن در خوشبویی نمی رسید.

او وقتی در آفتاب عبور می کرد فوراً ابری ایجاد می شد و بر سر مبارکش سایه می انداخت و هیچ پرنده ای از بالای سر آنحضرت عبور نمی کرد.


<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|
صد سخن از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
  نگارش شده در تاریخ:چهار شنبه 17 دی 1391برچسب:صد سخن","مؤمن","خشم ","هواى نفس","انس","گهواره "," پرهيزكارى","عقل","بى تدبيرى",", 16:25  
1 . هر چه فرزند آدم پيرتر مى شود , دو صفت در او جوانتر مى گردد : حرص و آرزو .
2 . دو گروه از امت من هستند كه اگر صلاح يابند , امت من صلاح مى يابد واگر فاسد شوند , امت من فاسد مى شود : علما و حكام .
3 . شما همه شبان و مسؤول نگاهبانى يكديگريد .
4 . نمى توان همه را به مال راضى كرد اما به حسن خلق , مى توان .
5 . نادارى بلاست , از آن بدتر , بيمارى تن , و از بيمارى تن دشوارتر ,بيمارى دل .
6 . مؤمن , همواره در جستجوى حكمت است .
7 . از نشر دانش نمى توان جلو گرفت .
8 . دل انسانى همچو پرى است كه در بيابان به شاخه درختى آويزان باشد ,از وزش بادها دائم در انقلاب است و زير و رو مى شود .
9 . مسلمان آن است كه مسلمانان از دست و زبان او در آسايش باشند .
10 . رهنماى به كار نيك , خود كننده آن كار است .
11 . هر دل سوخته اى را عاقبت پاداشى است .
12 . بهشت زير قدمهاى مادران است .
13 . در رفتار با زنان , از خدا بترسيد و آنچه درباره آنان شايد , ازنيكى دريغ ننمائيد .
14 . پروردگار همه يكى است و پدر همه يكى . همه فرزند آدميد و آدم ازخاك است . گرامى ترين شما نزد خداوند , پرهيزكارترين شماست .
15 . از لجاج بپرهيزيد كه انگيزه آن , نادانى و حاصل آن , پشيمانى است .
16 . بدترين مردم كسى است كه گناه را نبخشد و از لغزش چشم نپوشد وباز از او بدتر كسى است كه مردم از گزند او در امان و به نيكى اواميدوار نباشند .
17 . خشم مگير و اگر گرفتى , لختى در قدرت كردگار بينديش .
18 . چون تو را ستايش كنند , بگو اى خدا مرا بهتر از آنچه گمان دارندبساز و آنچه را از من نمى دانند بر من ببخش و مرا مسؤول آنچه مى گويندقرار مده .
19 . به صورت متملقين , خاك بپاشيد .
20 . اگر خدا خير بنده اى را اراده كند , نفس او را واعظ و رهبر او قرار مى دهد .
21 . صبح و شامى بر مؤمن نمى گذرد مگر آنكه بر خود گمان خطا ببرد .
22 . سخت ترين دشمن تو , همانا نفس اماره است كه در ميان دو پهلوى توجا دارد .
23 . دلاورترين مردم آن است كه بر هواى نفس , غالب آيد .
24 . با هواى نفس خود نبرد كنيد تا مالك وجود خود گرديد .
25 . خوشا به حال كسى كه توجه به عيوب خود , او را از توجه به عيوب ديگران باز دارد .
26 . راستى به دل آرامش مى بخشد و از دروغ , شك و پريشانى مى زايد .
27 . مؤمن آسان انس مى گيرد و مأنوس ديگران مى شود .
28 . مؤمنين همچو اجزاء يك بنا , همديگر را نگاه مى دارند .
29 . مثل مؤمنين در دوستى و علقه به يكديگر , مثل پيكرى است كه چونعضوى از آن به درد بيايد , باقى اعضا به تب و بى خوابى دچار مى شوند .
30 . مردم مانند دندانه هاى شانه , با هم برابرند .
31 . دانش جوئى بر هر مسلمانى واجب است .
32 . فقرى سخت تر از نادانى و ثروتى بالاتر از خردمندى و عبادتى والاتراز تفكر نيست .
33 . از گهواره تا به گور , دانشجو باشيد .
34 . دانش بجوئيد گرچه به چين باشد .
35 . شرافت مؤمن در شب زنده دارى و عزت او در بى نيازى از ديگران است .
36 . دانشمندان , تشنه آموختن اند .
37 . دلباختگى , كر و كور مى كند .
38 . دست خدا با جماعت است .
39 . پرهيزكارى , جان و تن را آسايش مى بخشد .
40 . هر كس چهل روز به خاطر خدا زندگى كند , چشمه حكمت از دلش بهزبان جارى خواهد شد .
41 . با خانواده خود بسر بردن , از گوشه مسجد گرفتن , نزد خداوندپسنديده تر است .
42 . بهترين دوست شما آن است كه معايب شما را به شما بنمايد .
43 . دانش را به بند نوشتن در آوريد .
44 . تا دل درست نشود , ايمان درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود ,دل درست نخواهد بود .
45 . تا عقل كسى را نيازموده ايد , به اسلام آوردن او واقعى نگذاريد .
46 . تنها به عقل مى توان به نيكيها رسيد . آنكه عقل ندارد از اين تهىاست .
47 . زيان نادانان , بيش از ضررى است كه تبهكاران به دين مى رسانند .
48 . هر صاحب خردى از امت مرا چهار چيز ضرورى است : گوش دادن بهعلم , به خاطر سپردن و منتشر ساختن دانش و بدان عمل كردن .
49 . مؤمن از يك سوراخ , دوبار گزيده نمى شود .

50 . من براى امت خود , از بى تدبيرى بيم دارم نه از فقر .


<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|
اطلاع يافتن پيامبر صلى الله عليه و آله از آينده فرزندان خود
  نگارش شده در تاریخ:چهار شنبه 16 دی 1391برچسب:امام حسین, 20:8  

 روزى پيغمبر اكرم به خانه على عليه السلام و فاطمه سلام الله عليها آمدند.در آن وقت امام حسن و امام حسين دو طفل كوچك بودند.قدر مسلم اين است كه امام حسين از هفت‏يا هشت‏سال كوچكتر بوده است زيرا در وفات پيغمبر ايشان در اين سن بوده‏اند.حضرت رسول در آن روز مدتى نشستند و جلسه خيلى خوب و خوشى بود و غذايى تناول فرمودند و خيلى مسرور و خوشحال بودند و همه چنين بودند.بعد رفتند در كنار آن اتاق،ايستادند به نماز خواندن و مقدارى نماز خواندند.بعد از نماز حالت دگرگونى براى ايشان پيدا شد كه بعد شروع كردند به گريه كردن و گريه زيادى كردند.اين امر قهرا سبب بهت و تعجب همه شد كه چه شد،جلسه‏اى كه اينهمه توام با سرور و خوشحالى بود،پيغمبر اكرم بعد از نماز يكمرتبه به گريه افتادند،علت قضيه چيست؟

ظاهرا ناقل حضرت امير هستند.تعبير عجيبى است.آن طور كه يادم مى‏آيد فرمود:هيچ كدام از ما به خود جرات نداد كه از پيغمبر اكرم علت گريه را سؤال كند.فهميديم يك امر تازه‏اى است،پيغمبر است و خبر از آسمان و وحى و اين گونه مسائل.روايت مى‏گويد يك وقت امام حسين،همين طفل كوچك،از جا حركت كرد(تدبير و كار را ببينيد)،رفت مقابل جدش كه نشسته بود،اول دو پاى كوچكش را يكى روى اين زانوى جدش و يكى روى آن زانوى ديگر گذاشت(نه اينكه همين‏طور كه نشسته است‏سؤال كند) بعد سر جدش را محكم به سينه‏اش گرفت و چسباند.(چون پاهايش را روى زانوى جدش گذاشته بود سر جدش را زير چانه خودش چسباند و محكم گرفت.)سر پيغمبر به سينه امام حسين محكم چسبيده بود.مى‏دانيد در اين حال،وقتى كه بدنها با يكديگر تماس مى‏گيرد، يك بچه كوچك،طفل بسيار بسيار عزيز پيغمبر و آن علائقى كه پيغمبر دارد،چگونه آن محبتهاى پيامبر به جوش مى‏آيد.دستهايش را هم به سر پيامبر قلاب كرد و چسباند.همينكه خوب پيامبر را محكم در بغل گرفت و مطمئن شد كه تمام عواطف او را به جوش آورده است، يكمرتبه گفت:«يا جداه!ما يبكيك‏»پدر جانم چرا گريه مى‏كنى؟علتش را به ما بگو.
 
آنگاه پيغمبر اكرم شرح داد،فرمود:جبرائيل بر من نازل شد و در اين حال آينده فرزندان مرا براى من شرح داد و از آن جمله اينكه بر حسين من چه خواهد گذشت و در كجا دفن خواهد شد و بعد قبرش چگونه مطاف زوار خواهد بود؟آنگاه سؤال و جواب‏هايى در اين زمينه‏ها رد و بدل مى‏شود.
 
اينها نشانه‏هاى زيادى است از محبت پيغمبر اكرم نسبت به حسين بن على عليه السلام،لهذا فرمود:«حسين منى و انا من حسين احب الله من احب حسينا»حسين از من است و من از حسينم،خدا دوست مى‏دارد هر كسى را كه حسين من را دوست بدارد.
 
 
 
 
 
منبع: مطهری،مرتضی،آشنایی با قرآن ، ج 8،تفسیر سوره قلم

<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|
سخن پيامبر صلى الله عليه و آله
  نگارش شده در تاریخ:چهار شنبه 15 دی 1391برچسب:یهودیان مدینه","سخن پيامبر ","ستارگان","ماوراء","مشترى","شمسى","هفت زمين ",", 16:17  

 حديثى هست كه يهوديهاى مدينه از پيغمبر اكرم معناى اين مطلب را سؤال كردند،فرمود: چگونه سقف را با چراغ مزين مى‏كنند؟

و حتى پيغمبر اكرم تصريح كرد به اينكه همه ستارگان نسبت به نزديكترين آسمانها حكم قنديلى را دارند كه از سقف آويخته شده باشد(كه آن وقت با علم قديم قابل توجيه نبود).پس معلوم مى‏شود آن نزديكترين آسمانها از دورترين ستارگان به ما دورتر است،يعنى آن نزديكترين آسمانها مافوق همه اين ستارگان است كه هنوز بشر تا به آنجا برسد از نظر علمى خيلى فاصله دارد. به اين شكل مساله آسمانها شكل ديگر و معنى ديگر به خودش مى‏گيرد،يعنى نه تنها با هيئت قديم به هيچ شكل منطبق نيست،يك امرى مى‏شود ماوراء هيئت جديد كه هيئت جديد هنوز در اين زمينه ساكت است،يعنى نمى‏تواند نظر بدهد كه آيا در ماوراء دورترين ستارگان چه خبر است.بعد هفت آسمان است.هنوز از نظر علمى كسى به خود آن نزديكترين آسمانها نرسيده تا به ما بعد آن برسد،ولى قرآن خبر داده است كه هفت آسمان است.بعد مى‏رسيم به هفت زمين،كه مقصود از هفت زمين چيست؟

در هفت زمين احتمالاتى داده‏اند. گفتيم به حسب هيئت قديم كار هفت زمين خيلى مشكل بود،يعنى توجيه كردنش جز تعبد راه ديگرى نداشت.در هيئت جديد گفته‏اند هفت زمين شايد مقصود همين سياراتى باشد كه در منظومه شمسى به دور زمين شايد مقصود همين سياراتى باشد كه در منظومه شمسى به دور خورشيد مى‏چرخند،يعنى همين عطارد و زهره و مريخ و مشترى و زحل و دو ستاره ديگر كه اخيرا كشف كردند:اورانوس و نپتون،شايد اينها هستند كه مانند زمين ما خصلت زمينى دارند(شايد همين طور باشد).

منبع: مطهری،مرتضی،آشنایی با قرآن،جلد 8، تفسیر سوره طلاق
 

<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|
دو رسالت اصلى پيامبران
  نگارش شده در تاریخ:چهار شنبه 14 دی 1391برچسب:رسالت ","توحيد ","اقسام توحيد","زعم‏","ظن","‏نهج البلاغه",", 15:2  

 در رسالت پيامبران دو چيز،اصل اصل همه چيز ديگر است.يكى‏مساله توحيد و اقسام توحيد است و از آن جمله توحيد در عبادت(غيرخدا را پرستش نكردن)و دوم مساله معاد يعنى بازگشت همه مردم به‏سوى خداوند و به يك اعتبار بازگشت همه مردم به سوى اعمال و رفتار وكردار خودشان است.اگر بخواهيم از ديد ديگرى به اين مطلب نظر كنيم‏اين طور بايد بگوييم كه همه رسالت انبياء در دو چيز خلاصه مى‏شود كه‏يكى مربوط به خداست و ديگرى مربوط به انسان است و هر دو هم به‏يك اصل بر مى‏گردد.آنچه كه مربوط به خداست،يگانگى حق است از هرجهت،كه انسان بايد اين يگانگى را درك كند و بر اساس اين يگانگى حق‏عمل كند.آنچه مربوط به اسنان است اين است كه انسان يك موجود فانى‏نيست،موجودى باقى است و سعادت و شقاوت جاويدان او را اعمال ورفتار او در اين دنيا باعث مى‏شود;هر گونه در اين دنيا عمل كند در آنجانتيجه‏اش را خواهد گرفت.

معمولا اين دعوت پيامبران در هر دو جبهه با يك نوع مقاومتى‏روبرو مى‏شد،هم در جبهه توحيد و هم در جبهه معاد و در هر كدام به يك‏شكل خاص.در جبهه معاد اغلب به صورت يك استبعاد بود:مگر چنين‏چيزى ممكن است؟انسان بعد از اينكه مرد،ديگر مرد و تمام شد،فانى ونيست‏شد.خيال مى‏كردند مردن براى انسان فنا و نيستى است.وقتى كه‏انسان مرد و يست‏شد و اعضاى بدنش متفرق گرديد و هر جزئى به جايى‏پراكنده شد،مگر مى‏توان باور كرد كه باز همين انسان مبعوث و محشوربشود؟قرآن مى‏فرمايد: «زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا» .
«زعم‏»را معمولا به‏«گمان كرد»ترجمه مى‏كنند.در زبان عربى چندلفظ ديگر هم داريم كه معناى آنها  به معناى‏ «زعم‏» نزديك است،مثل ‏«حسب‏» و «ظن‏». «زعم‏» با «ظن‏» و با«حسب‏»فرق مى‏كند.«زعم‏»رامعمولا در جايى مى‏گويند كه اظهار يك ادعا باشد،غير از اين است كه مثلاانسان در مورد چيزى فقط در ذهن خودش گمان مى‏كند و خيالى درذهنش مى‏چربد. معنى‏«زعم‏»اين نيست كه اينها در دل خودشان خيال‏مى‏كنند و اين خيال در ذهنشان مى‏چربد،اگر مقصود اين مى‏بود كلمه‏«ظن‏»به كار برده مى‏شد;بلكه‏«زعم‏»يعنى چيزى را كه به آن يقين ندارنداظهار مى‏دارند.در واقع‏«زعم‏»در اينجا يعنى ادعا مى‏كنند.در نهج البلاغه، حضرت راجع به عمرو عاص كه بحث مى‏كنند مى‏فرمايند:«عجبا لابن‏النابغة يزعم لاهل الشام ان فى دعابة‏» (5) يعنى شگفتا و عجبا از پسر نابغه-كه‏مقصود عمرو عاص است-كه در برابر مردم شام چنين ادعا مى‏كند،نه‏اينكه در دل خودش گمان مى‏كند.او در عيب‏جويى از من چنين ادعاى‏پوچى مى‏كند كه من صلاحيت‏خلافت ندارم،براى اينكه من انسان‏خوشرو و مزاحى هستم و انسانى كه خليفه است‏بايد عبوس و خشمگين‏باشد تا مردم از او بترسند!
ادعاهايى را كه بى‏مبنا و بر اساس تخيلات پوچ باشد«زعم‏»مى‏گويند.
«به زعم فلان كس‏»يعنى به ادعاى خيالى و پوچ او،ادعايى كه هيچ اصل ومبنايى ندارد. بنابراين معناى «زعم الذين كفروا» اين است كه كافران ادعامى‏كنند،ولى ادعايى كه هيچ مبنا و اصلى ندارد،ادعاى پوچ.
كافران چه ادعا و چه اظهارى مى‏كنند؟ «زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا»
چنين ادعا مى‏كنند كه هرگز مبعوث نخواهند شد و هرگز بعث و برانگيختن و حشرى نخواهد بود.
 

 منبع: مطهری،مرتضی،آشنایی با قرآن ، جلد


<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

کلیه حقوق این وبلاگ برای نویسنده محفوظ می باشد. باشد.