أجملوا في طلب الدنيا فإن كلا ميسر لما خلق له . در طلب دنيا معتدل باشيد و حرص نزنيد ، زيرا به هر كس هر چه قسمت اوست مي رسد .
انصار و مهاجرین جهت تعیین خلیفه و جانشین پیامبر اکرم در کجا جمع شدند؟
  نگارش شده در تاریخ:چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:سقيفه بنى ساعده","شهردارىعبد القدوس انصارى"," مدینه","انصار","مهاجرین","ابو اسحاق ","جانشین پیامبر","ميدان سلطانيه","مثلث سلطانيه ",", 16:7  

 نویسنده کتاب «مدینه شناسی» در مورد موقعیت جغرافیایی سقیفه بنی ساعده می نویسد: «آنچه مسلم است. محل سقيفه بنى ساعده در مجاورت مسجد بنى ساعده، و نزديكى چاه بضاعه واقع شده است. و به اعتبار مسجد -كه به روايت ابن شبه و امام ابو اسحاق حربى در [المناسك و اماكن طرق الحج‏]، ص 399) پيامبر در آن جا نماز گزارد و در سايه سقيفه ‏هايشان استراحت فرمود و طلب آب كرد- هميشه مورد توجه اهل مدينه بوده است.

اين مكان بر اساس منابع تاريخى هزار ساله، خارج از باب شامى و متصل به حصار شهر مدينه واقع شده بود كه بعدها در مجاور آن گنبد شيخ النمل را بنا نهادند.از چگونگى سبك بناى سقيفه بنى ساعده تا قبل از سال 1030 ق. گزارش‏ هاى تاريخى قابل استنادى به دست نیامده است. همين قدر به صرف نام در منابع قديمى يادهائى شده است.در سال 1030 ق. على پاشا در محل سقيفه، بنائى به منظور حفظ خاطره بيعت بنا نهاد. آثار اين بنا تا نيمه اوّل صده 13 پا برجا بوده است. و عبد القدوس انصارى در[آثار المدينة المنورة] عكسى از آن، و مربوط به سال‏هاى قبل از تخريب حصار مدينه، به چاپ رسانده است.
بعد از تخريب حصار مدينه. و آغاز نوسازى شهر در آستانه اقتدار- سعودى‏ها-، چهره قديمى مدينه كاملا عوض شد. به نحوى كه تطبيق مستندات تاريخى و موقعيت فعلى يا غير ممكن و يا با سختى صورت مى‏پذيرد. در اين راه از دست اندركاران قديم و جديد شهردارى و اوقاف مدينه كمک خواستم. و آنان با سوابقى كه در دسترسشان بوده، حقير را به شناخت محل سقيفه بنى ساعده در بافت نوين شهر راهنمائى كردند.
محل كنونى، در سمت شمالى مثلث ميدان سلطانيه است. ميدان سلطانيه كه به صورت يک مثلث خيابان سلطانيه و خيابان سحيمى را به خيابان مناخه متصل مى‏كند، در قسمت شمال غربى مسجد نبى واقع شده است. خيابان سلطانيه در قسمت جنوبى ميدان و خيابان سحيمى در قسمت شمالى ميدان به نحوى واقع شده‏اند كه انتهاى غربى دو خيابان ياد شده، به خيابان شمالى- جنوبى مناخه ختم، و به آن متصل مى‏شود.
آنچه مسلم است، محل بناى سقيفه بنى ساعده در قسمت شمال غربى مثلث سلطانيه قرار داشته است.
در سال 1383 ق شهردارى مدينه مدعى اراضى مثلث سلطانيه گرديد و ميدان فعلى را به صورت پاركى مشجر بنا نهاد و قرار شد طبق نقشه پيشنهادى، مسجد بنى ساعده را احياء و محل سقيفه را به صورت سالن اجتماعات عمومى مردم شهر مدينه، احداث كنند».[1]
 

 


<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|
جلب اعتماد افراد
  نگارش شده در تاریخ:دو شنبه 12 دی 1391برچسب:جلب اعتماد افراد"," اصلاح و تربیت دینی","سیره عملی"," عرب بادیه نشین","شتر",", 6:40  

یکی از روش‏های مهم در اصلاح و تربیت دینی، جلب اعتماد مخاطبان است. مخاطب معمولاً زمانی به اعتماد می‏رسد که نشانه‏های صداقت گفتاری و رفتاری را در چهره و رفتار مربی بخواند.

استفاده از روش جلب اعتماد افراد در سیره عملی پیامبر(ص) مورد استفاده قرار گرفته است ؛ زیرا آن حضرت مظهر صفات الهی است و اساس هدایت و تربیتش انسان دوستی است.

به همین دلیل در برخورد با دیگران اصل را بر مهرورزی قرار داده و از خشونت و تندی تنها در مواقع استثنایی بهره گرفته است.

آن گاه که یاران پیامبر گرامی در برابر رفتار نادرست یک عرب بادیه نشین با او به گونه‏ای خشونت‏آمیز برخورد کردند، پیامبر آنان را از این کار بر حذر داشت و با دادن عطای بیش‏تری به عرب بادیه نشین او را راضی کرد و خطاب به اصحاب خویش فرمود: «مثل من و این عرب بادیه نشین مانند کسی است که شترش فرار کرده و افرادی برای کمک به او شتر را دنبال می‏کردند تا مهارش کنند، ولی این کار آنان باعث می‏شد که شتر رم کرده بیش‏تر فرار کند. از این رو صاحب شتر فریاد زد آن را رها کنید! من خودم با او بهتر راه خواهم آمد. سپس دسته علفی را به دست گرفت و جلوی شتر رفت و آن را مهار کرد. سپس پیامبر(ص) افزود: اگر من شما را رها می‏کردم او را می‏کشتید.»

منبع:

اسماعیل نسّاجی زواره، مجله پاسدار اسلام، شماره 308

و سایت تبیان

 


<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|
بذل عاطفه به خانواده
  نگارش شده در تاریخ:دو شنبه 11 دی 1391برچسب:بذل ","خانواده","فاطمه","سینه پیامبر","خصلت‏های نیک و بد ","رحلت پیامبر","همسر",", 13:20  

پیامبر (ص) در خانواده نسبت به همسران خود، هیچ گونه خشونتی بروز نمی‏داد و این بر خلاف خلق و خوی مردم مکه بود. بد زبانی برخی از همسران خویش را تحمل می‏کرد تا آن جا که دیگران از این همه تحمل رنج می‏بردند.

او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می‏کرد و می‏فرمود: همه مردم دارای خصلت‏های نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه‏های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند.
رسول خدا(ص) با فرزندان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود و به آن‏ها محبت می‏کرد. سیره تربیتی آن حضرت نشان می‏دهد که در طول زندگی، ارتباط عاطفی و کلامی با فرزندانش داشت.
یکی از همسران پیامبر می‏گوید: فاطمه(س) در رفتار و گفتار و سیمای ظاهری شبیه‏ترین فرد به رسول خدا(ص) بود، ارتباط این پدر و فرزند آن چنان مستحکم بود که او هرگاه به دیدن پیامبر(ص) می‏آمد، پیامبر (ص) از جای خود برمی‏خاست و سرو دست دخترش را می‏بوسید و او را در جای خود می‏نشاند و هرگاه پیامبر(ص) به منزل فاطمه (س) می‏آمد، فاطمه از جایش برخاسته و پدر گرامی اش را می‏بوسید و آن بزرگوار را در جای خویش می‏نشانید.
این ارتباط عمیق عاطفی و معنوی بین پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا این که زمان رحلت رسول خدا(ص) نزدیک شد، در یکی از آخرین روزهای حیات پیامبر(ص)، فاطمه(س) به حضورش آمد، او خود را روی سینه پیامبر(ص) افکند و صورت آن حضرت را بوسید.
پیامبر(ص) با او آهسته سخن گفت: هنگامی که سر برداشت، به شدّت گریست. دوباره با اشاره پیامبر(ص) خود را به پدر بزرگوارش نزدیک نموده و با رسول گرامی اسلام(ص) نجوا کرد، امّا این بار با چهره باز و سیمایی گشاده و خندان از پیامبر(ص) جدا شد.
حاضران از این دو حرکت متفاوت تعجب کردند، اما وقتی که بعد از رحلت پیامبر(ص) از حضرت زهرا(س) این نکته را پرسیدند، فاطمه(س) در پاسخ فرمود: بار نخست رسول الله به من فرمود: من از این بیماری نجات نخواهم یافت و منجر به مرگ من خواهد شد.
از شنیدن این سخن و تصور جدایی از آن حضرت اندوهگین شدم و گریستم، امّا در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودی و پیش از سایر خاندانم به من خواهی پیوست و من خوشحال شدم.(8)
منبع:
اسماعیل نسّاجی زواره، مجله پاسدار اسلام، شماره 308 و سایت تبیان
 

<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|
مهرورزی در سیره رفتاری پیامبر اعظم (ص)
  نگارش شده در تاریخ:دو شنبه 10 دی 1391برچسب:مهرورزی, 22:44  

طلیعه نوشتار

«مهرورزی» از زیباترین آموزه‏های اخلاقی است که نقش سازنده و مؤثری را جهت گرایش انسان‏ها به سوی حق و عدالت ایفا می‏کند و در بسیاری از موارد ارتباطات را صمیمی‏تر کرده و آتش کینه‏ها و اختلافات را خاموش می‏سازد.
حضرت علی (ع) می‏فرماید: «قلوب الرّجال وحشیّةٌ فمن تألّفها اقبلت علیه؛(1) دل‏های انسان‏ها بیگانه و نا مأنوس است و هر کس از راه مهرورزی و محبت وارد شود، با آن الفت می‏گیرد.» بر همین اساس سعدی شیرازی چنین سروده است:
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش(2)
نبی مکرّم اسلام (ص) به عنوان کامل‏ترین اسوه راستین بشریّت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست در طول 23 سال دل‏های بسیاری را شیفته مکتب خویش کند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقیم هدایت نماید. قرآن کریم در این زمینه می‏فرماید: «و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین؛(3) ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»
و پیامبر اعظم (ص) فرمود: «اگر مهربانی و ملاطفت به صورتی مجسّم شود، آن چنان زیباست که خداوند مخلوقی زیباتر از آن را نیافریده است.»(4)
ابراز محبت و مهرورزی رسول خدا (ص) نه تنها شامل خانواده، دوستان و اهل ایمان می‏شد، بلکه مخالفین، از اخلاق نرم و شفقت‏آمیز آن بزرگوار بهره‏مند می‏شدند. به همین جهت خداوند متعال رسول گرامی اش را در قرآن تحسین نموده و می‏فرماید: «انّک لعلی خلقٍ عظیم؛(5) یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و نیکو هستی.»
در این نوشتار برآنیم که به مناسبت بیست و هشت صفر، روز رحلت نبیّ اعظم (ص) گوشه هایی از سیره پیامبر اعظم را در عرصه محبت و مهرورزی بیان کنیم و زیباترین صحنه‏های ابراز محبت ایشان را نظاره‏گر باشیم.
امیرالمؤمنین علی (ع) می‏فرماید: «وقتی حضرت با کسی مصافحه می‏کرد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا این که آن شخص دستش را برمی داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت می‏کرد، حضرت (ص) هیچ گاه سخن او را قطع نمی‏کرد و از او جدا نمی‏شد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از آن بزرگوار جدا شود.»
مهرورزی رمز موفقیّت
راز موفقیت پیامبر(ص) در مدیریت حکومتی، عشق ورزی و عشق به مردم بود. اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت او وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمی‏کرد.
به همین جهت خداوند فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک...؛(6) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و تند خو بودی از اطراف تو پراکنده می‏شدند.»
محبت و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه توز را به دوستان صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین(ع) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت علی(ع) چنین آمده است که: پیامبر(ص) در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوش‏رو و خندان بود و هرگز بی رحم، پرخاش گر و اهل تملّق نبود. هیچ کس از او مأیوس نمی‏شد و هرکس به در خانه او می‏آمد، نومید باز نمی‏گشت. هرگاه فرد و غریب و ناآگاهی با خشونت سخن می‏گفت و درخواستی داشت، تحمل می‏کرد و به یارانش می‏فرمود: هرگاه کسی را دیدید که حاجتی دارد، به او عطا کنید و هرگز کلام کسی را قطع نمی‏کرد تا سخنش پایان گیرد.»(7)
و این چنین بود که دل‏ها را کانون محبت خود ساخت و میلیون‏ها دل را از این رهگذر با خداوند آشتی داد
 
منبع:
اسماعیل نسّاجی زواره، مجله پاسدار اسلام، شماره 308 و سایت تبیان
 
 
 
 

<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|
آخرین جمله ای که از لبان پیامبر(ص) تراوید
  نگارش شده در تاریخ:دو شنبه 9 دی 1391برچسب:, 15:35  

 

اضطراب و دلهره سراسر « مدینه » را فراگرفته بود . یاران پیامبر با دیدگانی اشکبار ، و دلهائی آکنده از اندوه دور خانه پیامبر گرد آمده بودند ، تا از سرانجام بیماری پیامبر آگاه شوند . گزارشهائی که از داخل خانه به بیرون می‌رسید ، از وخامت وضع مزاجی آن حضرت حکایت می‌کرد ؛ و هر نوع امید به بهبودی را از بین می‌برد و مطمئن می‌ساخت که جز ساعاتی چند ، از آخرین شعله‌های نشاط زندگی پیامبر باقی نمانده است .

گروهی از یاران آن حضرت علاقمند بودند که از نزدیک رهبر عالیقدر خود را زیارت کنند ، ولی وخامت وضع پیامبر اجازه نمی‌داد در اطاقی که وی در آن بستری گردیده بود ؛ جز اهل بیت وی ، کسی رفت و آمد کند .

دختر گرامی و یگانه یادگار پیامبر ، فاطمه ( علیها السلام ) ، در کنار بستر پدر نشسته بود ، و بر چهره نورانی او نظاره می‌کرد . او مشاهده می‌نمود که عرق مرگ ، بسان دانه‌های مروارید ، از پیشانی و صورت پدرش سرازیر می‌گردد . زهرا ( علیها السلام ) ، با قلبی فشرده و دیدگانی پر از اشک و گلوی گرفته ، شعر زیر را که از سروده‌های ابوطالب درباره پیامبر عالیقدر بود ، زمزمه می‌کرد و می‌گفت :

وابیض یستسقی الغمام به وجهه * * * ثمال ایتامی عصمة للارامل :

چهره روشنی که به احترام آن ، باران از ابر درخواست می‌شود ، شخصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است .

در این هنگام ، پیامبر دیدگان خود را گشود ، و با صدای آهسته به دختر خود فرمود : این شعری است که ابوطالب درباره من سروده است ؛ ولی شایسته است به جای آن ، آیه زیر را تلاوت نمایید : «وَما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللهُ الشّاکِرِینَ» ؛ ( 1 ) « محمد پیامبر خدا است و پیش از او پیامبرانی آمده‌اند و رفته‌اند . آیا هرگاه او فوت کند و یا کشته شود ، به آئین گذشتگان خود باز می‌گردید ؟ هرکس به آئین گذشتگان خود بازگردد خدا را ضرر نمی‌رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش می‌دهد . » ( 2 )

 

پیامبر با دختر خود سخن می‌گوید:

تجربه نشان می‌دهد که عواطف در شخصیت‌های بزرگ ، بر اثر تراکم افکار و فعالیت‌های زیاد ، نسبت به فرزندان خود کم فروغ می‌گردد . زیرا اهداف بزرگ و افکار جهانی آنچنان آنان را به خود مشغول می‌سازد که دیگر عاطفه و علاقه به فرزندان ، مجالی برای بروز و ظهور نمی‌یابد ؛ ولی شخصیت‌های بزرگ معنوی و روحانی از این قاعده مستثنی هستند . آنان با داشتن بزرگ‌ترین اهداف و ایده‌های جهانی و مشاغل روزافزون ، روح وسیع و روان بزرگی دارند ، که گرایش به یک قسمت ، آن‌ها را از قسمت دیگر باز نمی‌دارد .

علاقه پیامبر به یگانه فرزند خود ، از عالی‌ترین تجلی عواطف انسانی بود تا آنجا که پیامبر هیچگاه بدون وداع با دختر خود ، مسافرت نمی‌کرد و هنگام مراجعت از سفر قبل از همه به دیدن او می‌شتافت . در برابر همسران خود ، از وی احترام شایسته‌ای به عمل می‌آورد ، و به یاران خود می‌فرمود : « فاطمه پاره تن من است . خشنودی وی خشنودی من ، و خشم او خشم من است » . ( 3 )

ابن عباس گفت : پیامبر گرامی در حالی که سر او در آغوش علی بود ، جان سپرد . همان شخص افزود که عایشه مدعی است که سر پیامبر بر سینه او بود که جان سپرد . ابن عباس گفته او را تکذیب کرد و گفت : پیامبر در آغوش علی ( علیه السلام ) جان داد . و علی و برادر من ، « فضل » او را غسل دادند

دیدارِ زهرا ، او را به یاد پاک‌ترین و عطوفترین زنان جهان ، « خدیجه » می‌انداخت که در راه هدف مقدس شوهر ، به سختی‌های عجیبی تن داد و ثروت و مکنت خود را در آن راه بذل نمود .

در تمام روزهائی که پیامبر بستری بود ، فاطمه ( علیها السلام ) در کنار بستر نشسته و لحظه‌ای از او دور نمی‌شد . ناگاه پیامبر به دختر خود اشاره نمود که با او سخن بگوید . دختر پیامبر قدری خم شد و سر را نزدیک پیامبر آورد . آنگاه پیامبر با او به طور آهسته سخن گفت . کسانی که در کنار بستر پیامبر بودند ، از حقیقت گفتگوی آن‌ها آگاه نشدند . وقتی سخن پیامبر به پایان رسید ، زهرا سخت گریست و سیلاب اشک از دیدگان او جاری گردید . ولی مقارن همین وضع ، پیامبر بار دیگربه او اشاره نمود و آهسته با او سخن گفت . این بار زهرا با چهره‌ای باز و قیافه‌ای خندان و لبان پرتبسم سر برداشت . وجود این دو حالت متضاد در وقت مقارن ، حضار را به تعجب واداشت . آنان از دختر پیامبر خواستند که از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان سازد ، و علت بروز این دو حالت مختلف را ، برای آنان روشن سازد . زهرا فرمود : من راز رسول خدا را فاش نمی‌کنم .

پس از درگذشت پیامبر ، زهرا ( علیها السلام ) روی اصرار « عائشه » ، آنان را از حقیقت ماجرا آگاه ساخت و فرمود : پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع نمود و اظهار کرد که من از این بیماری بهبودی نمی‌یابم . برای همین جهت به من ، گریه و ناله دست داد ، ولی بار دیگر به من گفت که تو نخستین کسی هستی که از اهل بیت من ، به من ملحق می‌شوی . این خبر به من نشاط و سرور بخشید ، فهمیدم که پس از اندکی به پدر ملحق می‌گردم . ( 4 )

حضرت محمد(ص)

در آخرین لحظه‌های زندگی ، چشمان خود را باز کرد و گفت : برادرم را صدا بزنید تا بیاید در کنار بستر من بنشیند . همه فهمیدند که مقصودش علی است . علی در کنار بستر وی نشست ، ولی احساس کرد که پیامبر می‌خواهد از بستر برخیزد . علی پیامبر را از بستر بلند نمود و به سینه خود تکیه داد . ( 5 )


<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|
پژوهشى در زمینه شاعر نبودن پیامبر از دیدگاه قرآن
  نگارش شده در تاریخ:دو شنبه 8 دی 1391برچسب:شعر بودن قرآن","شاعر نبودن پیامبر","کفار","دیدگاه کلى قرآن"," شعر ","ابوالفتوح رازى ",", 22:32  

دیدگاه قرآن

با توجه به این دو بحث که شأن نزول آیات و تناسب این اتهام را مطرح کردیم. اکنون دیدگاه قرآن را در باره شعر بودن قرآن و شاعر بودن پیامبر مطرح مى‏کنیم:

چنانکه از ظاهر آیات به دست مى‏آید مى‏توان آنها را در سه دسته از هم متمایز کرد:

دسته اول: آیاتى که خداوند از قول کفار این اتهام را به پیامبر مطرح کرده است و آنها عبارتند از سه آیه زیر:

1 ـ بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر. (انبیاء / 3)

2 ـ یقولون ائنا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون. (صافات / 36)

3 ـ ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون. (طور / 30)

دسته دوم: آیاتى که خداوند این اتهام را با تأکید تمام رد فرموده است و عبارت از دو آیه زیر است:

1 ـ و ما علمناه الشعر و ما ینبغى له ان هو الاّ ذکر مبین. (یس / 69)

2 ـ (انه لقول رسول کریم) و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون. (حاقه / 41)

دسته سوم: آیاتى که دیدگاه کلى قرآن را راجع به شاعران نفیاً و اثباتاً مطرح کرده است.

و الشعراء یتبعهم الغاوون....(شعراء / 227 ـ 224)

الف: دسته اول. راجع به این آیات در دو بحث گذشته توضیحات لازم گفته شد.

ب: دسته دوم. که خود در برگیرنده دو مطلب است:

1 ـ پیامبر شاعر نیست و ما به او تعلیم شعر ندادیم.

2 ـ قرآن شعر نبوده و سروده شاعر نیست.

ظاهراً این آیات جواب صریح و قاطعى است به مفاد آیات دسته اول که کفار پیامبر را شاعر مى‏دانستند و قرآن را شعر مى‏پنداشتند. خداوند صراحتاً فرموده است که پیامبر شاعر نیست و اصلاً شعر به او تعلیم داده نشده و شعر گفتن او را سزاوار نیست.


<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

کلیه حقوق این وبلاگ برای نویسنده محفوظ می باشد. باشد.